پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 16 روز سن داره

پارسا خوش تيپ 2

و اما کارای گل پسر

عزیزمی که وحشتناک ریزبین و با دقتی،وقتی میخوای کتاب رنگ امیزیت رو رنگ کنی اول نگاه میکنی ببینی چه رنگایی میخوای بعد با دقت رنگ میکنی و هی میگی نباید از خط بیرون بزنی و سعی میکنی که کامل رنگ بشه و جای کوچیکشم نمونه. و اینجا هم یه روز بارونی با بابا رفتیم بیرون و شما خیلی خیلی دوس داشتی و کلی زبون ریختی که من اینجا رو خیلی دوست دارم و هر وقت هم برف اومد میام برف بازی و کلی راه رفتی و اما بازم هنر نمایی پارسا تو حمام و کاری که دوست داره و میگه بریم تو حمام گواش بازی و اما بازم ژله عشق پارسا یعنی باید هفته ای 2 بار رو ژله داشته باشیم ...
18 دی 1393

باز اومدیم

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام ما اومدیم پسر گلم این چند وقت نبودم که پست بذارم شرمنده اخه دستم به خودت بند بود،1 ماهی بود که سرما خوردی اونم بدجور برا همین نتونستم بیام.ولی الان که اومدم... دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم یه عالمه ...
18 دی 1393

خوردن و بازی کردن

اینجا حاضر نبودی نه از برنامه کودکت بگذری نه از ناهارت برا همین اومدی این بالا و... و اینجا هم کمک مامان ابمیوه میگیری که نوش جان کنی قربووووووووووووون دست کوچولوهات برم من و سرگرمی های پارسا جون 1.خمیر بازی 2.ساخت و ساز 3.تلویزیون نگاه کردن   اینم موقعی که بابا میخواست از گل پسر خوش تیپش عکس بگیره که اقا اجازه نمیداد و ناز میکرد و اینجا هم اقا از خواب بیدار شدن و لپ تاپ رو که دست مامان بوده رو دیدن و دویدن گفتن که لطفا لپ تاپ بده میخوام کارامو کنم منو میگی دیگه کم اوردم اونم اقا تو حالت خواب بوده... دوســــــــــــــــــــــ...
1 آذر 1393

پارسا خوابالو

اینجا ظهر نخوابیده بودی که سر شب دیگه نتونستی تحمل کنی و جلو تلویزیون خوابت برد اینجا هم ظهر 2 ساعت خوابیدی و به زور بیدارت کردم و گذاشتمت جلو تلویزیون وصداشو زیاد کردم ولی بازم اقا خوابش برد... و اما تو ماشین... ...
28 آبان 1393

کارا و حرفای قشنگ و جدیدت

عزیزمی که باهوشی و عاشق زبان انگلیسی من اونشب تازه از شما انگلیسی مژه رو یاد گرفتم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ همه دوست دارن چون کلی کلمات انگلیسی بلدی. و بعضی مواقع وقتی چیزی میخوری و دوست نداری به ما بدی کلی دلیل و برهان میاری که ما نخوریم مثلا اونروز داشتی بعد هرگز پفک میخوردی اخه بابا اجازه نمیده که پفک و چیپس و... بخوری،بعد منم میخواستم بردارم که گفتی مامان پفک نخور دلت درد میگیره و من باید بخورم تا دلم خوب بشه ولی اگه شما بخورین مث زرافه پاهات و دلت دراز میشه که من کلا قانع شدم که نخورم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ قووووووووووووووووووووربووووووووووووووووون دلیل اوردنات نفس مامان و بابا و کلا یه حرفایی میزنی قلمبه که همه میمونن ولی ا...
2 آبان 1393

و اما مسافرت به شمال در تاریخ 7مهر تا 11 مهر

ما روز 6 مهر ساعت 10 صبح حرکت کردیم و شب خونه عمو احسان دوست بابا که کرج بود موندیم و فردا صبح به سمت نور از شهرهای مازندران حرکت کردیم چون بابایی اونجا هتل رزو کرده بود.خلاصه عجب هوایی و عجب جاده ای که ادم هر وقت میره براش تازگی داره و لذت بخشه... و یه چیز جالب اینکه شما اصلا تو ماشین اذیت نکردین و واقعا پسر خوبی بودی و کاری کردی که به ما خیلی خوش گذشت دوست داریم پسل خوب و اما کارای شما تو ماشین و اما رقصیدن پسر و پدر و خوابیدن تو ماشین و بین راه وایسادن واسه خوردن ناهار و چای خوردن و خستگی در کردن و اما رسیدن به هتل و خستگی در کردن و شیطنتای خوشکل اقا پارسا عشق م...
21 مهر 1393

کارها و هنرنمایی های گل پسر

پارسا جونم شما پرهام نوه عموی بابا رو خیلی دوست داری و هم بازیهای خوبی هستین و همسایه هم هستیم و یا شما میری پیش پرهام برا بازی یا اون میاد و این عکسا هم موقعیکه پرهام اومده بود خونمون و شما مشغول بودین و اینجا هم موقعی که تنهایی و خیلی خیلی نقاشی کردن رو دوست داری و همچنین بازی با اجراتو و اما هنر نمایی گل پسر در حمام ...
21 مهر 1393