خوشحالی ما...

عزیزم که اینقد به زندگیمون گرمی میبخشی و شادمون میکنی.

یه خبر خوب پارسا جون از تاریخ 94.3.21به مهد میره

اینسری کلی گشتیم و یه مهد خوب پیدا کردیم و پارسا اونجا خوشحاله.

صبح ها با ذوق رفتن به مهد بیدار میشی و صبحانه میخوری و با مامان خداحافظی میکنی و میری،منم کلی از خدا تشکر میکنم که این روزا رو میبینم یعنی بزرگ شدن پسرمو و کلی هم برات دعا میکنم تا بیای،فدات بشم که وقتی خونه نیستی خونه سوت و کوره....

ولی خیلی زود کلی شعر و نقاشی و کاردستی ولغات انگلیسی یاد گرفتی.

و روز 5شنبه که اومدی خونه با کلی داد و ذوق از پله ها اومدی بالا که مامان مامان من جایزه گرفتم کلی بوست کردم گفتم چرا مامان بهت جایزه دادن گفتی چون پسر خوبی بودم و همه چیز بلد بودم.فدات بشم مرد کوچولوی باهوش ما

اره خاله ی مهد بهم گفت گل پسرتون جز نابغه های مهدمونه ما هم کلی خوشحال و....

اینم جایزه شما

واااااای که چقد دوسش داری و همون روز کلی باهاش بازی کردی شما که همیشه اسباب بازیاتو به همه میدادی این یکیو به هیچ کس نمیدادی و میگفتی این جایزه خودمه،قربونت برم با احساسم

تازه تو مهد هم مهارتهای زندگی جز برنامتونه و اونروز بعد از مهد که اومدی خونه گفتی مامان خاله بهمون گفت تو کارای خونه به مامان کمک کنین و خونه و اتاقتونو تمیز کنین،قربونت برم که اینقد بزرگ شدی و اینقد حرفای قلمبه میزنی

فدات بشم امیدوارم همیشه موفقیتت رو ببینیم امیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن