و ان روز رسيد...
امروز 17 مهر بايد ميرفتيم و واكسنت رو ديگه ميزدي،ساعت 9 رفتيم و وقتي كه خواستيم رو تخت درازت كنيم
شروع به گريه كردن وجيغ زدن كردي،منم مي خواستم باهات گريه كنم
الهي بميرم خيلي ترسيدي وپاتو خيلي تكون ميدادي برا همين كمي از پات خون اومد بميرم
ديگه بعدش اروم شدي و اومديم خونه قطره بهت دادم و ناهارت هم خوردي و خوابيدي
خواب هاي خوب خوب ببيني شيرينم و اميدوارم اصلا تب نكني اميدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی