خلاصه ای از سال 93
پارسا جون اصلا سر جات بند نمی شدی که ازت عکس بگیریم شیطون من
اینجا بابا به زور نگهت داشته...
بابا و پارسا و سفره هفت سین که تا لحظه اخر دستم بهش بند بود البته بیشتر باید مواظب شما می بودیم که مبادا شیطونی کنی...
اینجا هم طبق معمول شیطونیای اقا پارسا
و در اصل شیطونیای 93 که اینجا در حال خوردن پسته و اب و ریخت وپاشی
اینجا هم مثلا خواب تشریف داری ولی همچنان از قیافت شیطونی میباره
نفسمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
و اما سفر 3 روزه ای که من و بابا و شما و خاله مریم(ممل خودت) رفتیم به دزفول
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که شما چقد شیطونی کردی...که حتی ما نتونستیم ازت عکس بگیریم
این چندتا عکس اونم توی ماشین بودی وگرنه نمی شد....
وااااای ببین چقد بد خوابی که توی ماشین هم...
و اینم چندتا عکس که توی ماشین کمی اروم بودی اونم به خاطر اینکه با باد بازی میکردی...
قربـــــــــــــــــــــــــــــون چشات
قربــــــــــــــــــــــــــــون خنده هات
قربـــــــــــــــــــــــــون تفکراتت
قربـــــــــــــــــــــــــــــــــون شیطونیات
راستی کلی هم عیدی گرفتی و همه مستقیم رفتن به حساب بانکی اقا پارسا