گشت و گذار اقا پارسا
عزیزم که عاشق گشت و گذار و بازی هستی،من و بابا رسول هم سعی میکنیم تا بتونیم شما رو ببریم بگردونیم چون شما نفــــــــــــــــــــــــــــــــس مایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.
و رست بابا که شروع میشه ما خونه بند نمیشیم
اینجا رفتیم یاسوج شیلات اقاجون(بابای مامان) و شما کلی بازی کردی و رفتی پیش ماهی ها و کلی هم ماهی خوردی و به زور ازت عکس میگیریم
و اینجا با اجی ستایش(دختر خاله جان)و نیایش خانم دختر دایی هادی و شما یا نگاه نمیکردین یا...
اینم بغل دادا حسین پسر خاله جان
اینجا هم بابا و اقاجون ماهی برامون کباب میکنن اخ جون و شما هم همونجاها بودی برای خوردن
و رفتن به شهربازی عشق شما
قربونت برم که از چیزی نمیترسیدی و به قول خودت من شجاعم اخه یه پسر بچه البته از شما بزرگتر میترسید سوار بشه.
اینجا هم بعد کلی بازی خسته خوابیدی
اینجا هم با عموهای مامان و خانواده مامان رفتیم بیرون و به شما خیلی خیلی خوش گذشت و کلی با بچه ها بازی کردین مخصوصا خاک بازی
و اینجا با همون خاکا از خستگی خوابت برد
و اینجا هم شهرکرد دفتر کار عمو جلال
و اینجا هم عمو جلال اومد خونمون و شما بغل عمو تلویزیون نگاه میکنین
و اینجا هم باز با گواش هنر نمایی میکنی
و اینجا هم خیلی ناز خوابیده بودی نفسم