سال 94
و اما موقع تحویل سال و هفت سین
و پارسا جون موقع تحویل سال
وبابا رسول
و روز بعد خونه اقاجون(بابای بابا)با هستی خانم
و روزایی که میرفتیم بیرون چون هوا عالی بود بخاطر شما زیاد میرفتیم
بازی با کفشدوزک روی پات
و اینجا با بابا و بچه های خاله جان بازی میکنی
و سفر چند روزه به خوزستان با همکار بابا
و اما تولد پارسا که نشد پانزدهم بگیریم نوزدهم گرفتیم و خیلی خیلی خوش گذشت و پارسا پسر خوبی بود و کلی ذوق کرد
عزیزم امیدوارم همیشه خنده رو ببینمت
و خیلی تاکید کردی که کیکت مرد عنکبوتی باشه اخه خیلی دوسش داری تازه عمه جان هم نقابشو برات خریده و...
و کادوها هم یه موتور کنترلی که عکسش در دسترس نیست و مریم جون برات خریده و بقیه هم نقدی
و باز مسافرت به شیراز و رفتن پیش عمو صابر و خاله دیبا
و اما 5 اردیبهشت تولد مامان
شما کلی ذوق کیک رو کردی و میخوردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی