پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

پارسا خوش تيپ 2

7-8 ماهگي

پارسا جون نزديك 8 ماهت شده ولي هنوز نمي توني بشيني ولي پسر شيطوني هستي و چهار دست و پا مي رفتي و دست به جايي مي گرفتي و بلند مي شدي.   واي خدا تب داري شديد و من و بابا خيلي مي ترسيم و كلي هم بداخلاق شدي چرا؟ واي خداي من مي دوني چرا چون شما مي خواستين دندون در بياري. فدات شم كه بزرگ شدي و ميخواي دندون دربياري ...
6 آبان 1392

عروسی

دیروز می خواستیم بریم خونه عموی مامان برای اینکه پسر عموی مامان می خواست بره ماه عسل... شما هم به ذوق عروسی میرقصیدی و اما موقع رفتن به عروسی که خوابت گرفته بود ...
3 آبان 1392

بدون عنوان

پارسا جون ديروز بعد از زدن واكسن كي خوابيدي ولي بيدار كه شدي شروع كردي به بهانه گيري اخه پات كمي باد كرده بود و درد داشتي،برا اينكه سرگرم شي و دردت يادت بره رفتيم خونه خاله جان كه با اجي ستايش و دادا حسين بازي كني. اينم عكس پارسا و دختر خاله جان(ستايش) و خدا رو شكر اون شب تب نكردي ...
27 مهر 1392

و ان روز رسيد...

امروز 17 مهر بايد ميرفتيم و واكسنت رو ديگه ميزدي،ساعت 9 رفتيم و وقتي كه خواستيم رو تخت درازت كنيم شروع به گريه كردن وجيغ زدن كردي،منم مي خواستم باهات گريه كنم الهي بميرم خيلي ترسيدي وپاتو خيلي تكون ميدادي برا همين كمي از پات خون اومد بميرم ديگه بعدش اروم شدي و اومديم خونه قطره بهت دادم و ناهارت هم خوردي و خوابيدي خواب هاي خوب خوب ببيني شيرينم و اميدوارم اصلا تب نكني اميدم ...
27 مهر 1392

16 مهر

امروز هم رفتيم كه واكسنت رو بزنيم ولي واكسن نبود و گفتن فردا ساعت 9 بيايد.الهي بميرم واكسن بزني خيلي اذيت ميشي ولي بعد با بابايي رفتين پارك اينجا وايسادي پيش در منتظر بابايي كه بريد تاب تاب وقتي ميخوايم ازت عكس بگيريم فورا چشمات رو مي بنددي ...
27 مهر 1392