و اما مسافرت به شمال در تاریخ 7مهر تا 11 مهر
ما روز 6 مهر ساعت 10 صبح حرکت کردیم و شب خونه عمو احسان دوست بابا که کرج بود موندیم و فردا صبح به سمت نور از شهرهای مازندران حرکت کردیم چون بابایی اونجا هتل رزو کرده بود.خلاصه عجب هوایی و عجب جاده ای که ادم هر وقت میره براش تازگی داره و لذت بخشه...
و یه چیز جالب اینکه شما اصلا تو ماشین اذیت نکردین و واقعا پسر خوبی بودی و کاری کردی که به ما خیلی خوش گذشت دوست داریم پسل خوب
و اما کارای شما تو ماشین
و اما رقصیدن پسر و پدر
و خوابیدن تو ماشین
و بین راه وایسادن واسه خوردن ناهار و چای خوردن و خستگی در کردن
و اما رسیدن به هتل و خستگی در کردن و شیطنتای خوشکل اقا پارسا عشق مامان و بابا
و اینم یه نگاه از پنجره به منظره پشت هتل
و رفتن پارسا و بابا به دریا
و اینجا هم تو محوطه هتل که بارون میومد و خیلی قشنگ بود
و اینجا هم با بابا میخواستی عکس بگیری که یه جا بند نمیشدی
و اما توی جنگل که واسه خودت دوست پیدا کردی
و بقیه عکسا بعد بهم میرسه و میذارمشون