پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 30 روز سن داره

پارسا خوش تيپ 2

شب کاری بابا

شبایی که بابا سرکاره یا خاله مریم یا مامانی میاد پیشمون که تنها نباشیم و شما از ذوق نمیدونید چیکار کنید. اینجا مامانی اومده خونمون و شما کلی با مامانی بازی کردین... و شبی که ما رفتیم خونه مامانی و اقاجون و شما کلی با اقاجون با حیوونا بازی کردین...       ...
3 ارديبهشت 1393

روز مادر

روز مادر رفته بودیم بروجن خونه دایی مامان خیلی خوش گذشت و شما و بابا رفتین بیرون و اومدید مامان رو غافلگیر کردین و شیرینی و یه کادوی خوب که تبلت بود برا مامان خریدی مرسی عزیزانم راستی تولد مامان هم نزدیکه و من به شما و بابا گفتم که چون تقریبا نزدیک بودن من دیگه کادو نمیخوام واسه تولدم مرســــــــــــــــــــــــــــی بوس بوس       ...
3 ارديبهشت 1393

عمو داره بابا میشه

دو روز پیش عمه جان اومد خونمون و یه خبر خوب بهمون داد که زن عمو نی نی داره و عمو میخواد بابا بشه چیری که خیلی خیلی دوست داشت. خداییش من که خیلی ذوق کردم و خوشحال شدم و از حالا بگم که من نی نی عمو رو خیلی دوست دارم. اخی پارسا جون عمو خودش دیگه نی نی داره دیگه بعد که نی نی اومد شما رو خیلی خیلی دوست نداره(شوخی کردم پسرم عمو و زن عمو خیلی خیلی دوست دارن و دوست میدارن) حالا که یه نی نی داریم و خیلی هم دوسش داریم یه کادوی خوشکل و دوست داشتنی براش داریم. الان نمیگیم تا اماده بشه بعد.... ...
28 فروردين 1393

تولد 2 سالگی

پارسا جونم،امید زندگیمون امروز دومین بهار زندگی شماست،بهاری که به زندگی ما گرما بخشید و طعم زندگی رو به ما فهموند. نفس مامان و بابا امیدوارم سالیان سال از این بهار ها بیاد و شما همیشه خوشحال و سلامت باشی امیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن پس امید زندگی ما تـــــــــــــــــــــــــــــــــــولدت مبــــــــــــــــــــــــــــــــــارک خیلی خیلی دوست میداریم شیطون ما بابا و مامان بــــــــــــــــــــــــــوس بوس                       مامان جون چون امشب مراسم خواستگاری خاله مریم(همون ممل خودت)بود نشد جشن...
15 فروردين 1393

خلاصه ای از سال 93

پارسا جون اصلا سر جات بند نمی شدی که ازت عکس بگیریم شیطون من اینجا بابا به زور نگهت داشته... بابا و پارسا و سفره هفت سین که تا لحظه اخر دستم بهش بند بود البته بیشتر باید مواظب شما می بودیم که مبادا شیطونی کنی... اینجا هم طبق معمول شیطونیای اقا پارسا و در اصل شیطونیای  93 که اینجا در حال خوردن پسته و اب و ریخت وپاشی اینجا هم مثلا خواب تشریف داری ولی همچنان از قیافت شیطونی میباره نفسمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی و اما سفر 3 روزه ای که من و بابا و شما و خاله مریم(ممل خودت) رفتیم به دزفول وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که شما چقد شیطونی کردی...که حتی ما نتونستیم ازت عکس بگیریم این...
14 فروردين 1393

و اما 1 سال دیگه...

سلام نفسم شرمنده که دیر اومدم. نفسم عیدت مبارک و خیلی خوشحالیم که دومین ساله که اومدی تو زندگیمون و شادمون کردی   دوستای گلم عید شما هم مبــــــــــــــــــــــــــــــارک   ...
3 فروردين 1393

بازم کارا و حرفای شیرین

اینو اول بگم که پارسا جون واقعا اگه بذاریمت از دیوار صاف بالا میری،وبا اون چیزی که فکر کسی بهش نمیرسه شما باهاش کار داری و همه جا اقا پارسا رو هست و تو این خونه تکونی واقعا اذیت کردی و خستمون کردی اخه چرا مامان شما اینقد شیطونی؟   جدیدا خیلی جمله میگی و خیلی راحت میگی که کی رو دوست داری و کی رو دوست نداری و خیلی خوشکل میگی مثلا کامل میگی مامان دوست دارم و تازه از 10 تا دوست داشتنت اومده به 100تا رسیده. کاری یا چیزی که مختص شما باشه رو میگی خودش خودش جدیدا خیلی خیلی بهانه بابا رو میگیری حتی تو خواب،قربونت برم که بابا رو خیلی دوست میداری. ومدام گوشی دسته و به بابا زنگ میزنی و لیست خرید بهش میدی،مثلا زنگ میزنی و به با...
15 اسفند 1392

و ادامه سفر

پارسا جونم چون اونروز وقت نشد همه عکسای سفر رو بذارم  امروز گذاشتم پارسا جون وقتی از بیرون برگشتیم خیلی خسته و گرسنه شدی برا همین شما که هیچ وقت نون نمی خوردی ببین چطور نون میخوری و منم ذوق و ذوق که پسرم نون میخوره ولی همون بود و دیگه نخوردی... بمیرم مامان که اینقد گرسنه بودی که حاضر شدی...   پسر گلم شما اصلا علاقه ای به خوردن نارنگی نداری فقط دوست داری پوست بگیری و بدی به مامان خونه دایی جون هم مهدیس خانم برات نارنگی اورد ولی شما فقط گرفتیش دست ولی مهدیس شکمو فورا پوست گرفت واسه خوردن خودت ببین   و روز بعد هم رفتیم یزد و شما بچه ها رفتین پارک و خوشحال و خوشحال بازی میکردین  &n...
6 اسفند 1392